وقتی اوج می گیری تا قلب تپه های نور...
وقتی دشت سبز و بی انتها از میان دو انگشت اشاره ات پیداست و ثبت می کند دوربین، لحظه هایت را با من...
لحظه های سبز با هم بودن را میان شقایقهای درشت خودرو و خوبرو...
جایی که میان کوه و ابر فاصله ای نیست و دستت می خورد به یال بلند ابر...
تو گویی تکه ای از آسمان را در دست داری،...گویی تکه ای از آسمان جدا شده...
و بهشت به زمین آمده است...
در روستای ییلاقی و سرسبز رٍینه...
دل نوشت: سه سالگیت مبارک...آسمان من...باورم نمی شه که سه ساله دارم اینجا و برای دل خودم می نویسم...
به به تولدش مبارکککککککککککک
به به تولدش مبارکککککککککککک
فراخوان چهارم
لطفا داستانک قوی بفرستید
چشم...حتما!دارم می نویسمش...
سلام.ما را از یاد بردین
نه والا! سرم شلوغه...