و آشیانه کلاغ بر فراز ،درخت چنار پر جنب و جوش است...
یاد دشت پر از گندم،آرمشی ابدی ست...
زمزمه های شبهای پر رخوت پاییز از راه می رسد و گوشهای من به انتظار رقص قطره های باران،سکوت شب را می کاود...
و من صبح زده تر از سحر...
در چشمان پاییز خیره می شوم...