از گذشته ها کسی زنگ می زند سینه حس تو را چنگ می زند
آن کس با مشت گره کرده ، کور کور
به چینی حست سنگ می زند
یاد خاطره ات در جای جای ذهن
دوباره گیج است، منگ می زند
کودک درون تو بدخواب و ویران
به جان عقلت ، ونگ می زند
غریبه ای با قلم موی باران
خواب پوچ تو را رنگ می زند
قلب تو چون غزالی در بند
در سینه ات ، تنگ می زند
هنوز پس از رفتن سالها
یک پای قضیه لنگ می زند
حس تو با منطقت دوباره
انگار آهنگ جنگ می زند
این حس خراب جانسوز
انگار شوخ و شنگ می زند
گر گوش دهی به این حس تلخ
در آخر بر تو داغ ننگ می زند
بی خیال شو ! چشم را ببند
بگذار تا می خواهد ، ونگ بزند
.........
اما باز یک جای قضیه
تاریک است ، لنگ می زند
چون از گذشته ها کسی.......
...........
چه عکسی مشی جان!!
خیلی زیبا بود! مثل همیشه!
از بیت آخرش خیلی خوشم اومد
بی خیال.... و اینا
همرو میزند ( اصلا سیاه و کبودش میکنه!)
چقد با حالی توووو!!
سلام مشی خانوم جون
می گما این آخرش خوب آدم رو بردی تو خماری ها.
چه کنیم دیگه!! خماری و بی خبری خودش هنره خانوم!!
این شعرا رو از کجا میاری؟؟
از خودمون بلتیم پرنیان جونمممممممممم!
سلام دوست عزیز وبلاگ قشنگی داشتی اگه دوست داشتی به منم سر بزن تازه وبلاگم درست کردم.
خوشحالم میکنی.
سلام دوست عزیز. وبلاگ خیلی قشنگی داشتی.
من تازه وبلاگ درست کردم. اگه دوست داشتی بیا ببین.
نظر یادت نره ها.....
هر چیزی از گذشته که بیاد و سینه حس ادمو چنگ بزنه تاریکه! اصولن به قول تو باید بی خیالش بود و محلش نداد... و الا مجالش بدی میاد سینه حس آدمو شخممممم میزنه!
ای خواهرررررررررررررر! آره بابا!! باید این حسارو آب کرد و تو دریا ریخت ایدی الجیگر!!
هنوز هم بعد سالها یک پای قضیه لنگ
می زند...
بی خیال شو چشم راببند بگذار تا می خواهد ونگ بزند...
قشنگ بود و صداق حال خانومی
قلبونت برم دوس جونم!! صداق حال تو بود؟؟ نگفته بودی !!!
این بار وزن و قافیه اش عالی بود فکری که پشت این شعر بوده پخته و پرورش یافته است.
شاد باشید
ای بابا! من اگه می دونستم شما چرا ناشناسی!!
سلام خانومی...چه شعر قشنگ و غم انگیزی بود...
ممنونم بلوطی!
مرسی! هم شعر قشنگ بود هم عکس. شعر رو کی گفته؟
مرسی شاذه جان! خودم گفتم! بهم نمی آد شعر بگم؟؟
هر وقتی که شعر میگی دوست دارم برات نظر بگذارم. خیلی قشنگ بود.
ممنونم....
سلام مشی خانوم
راستش جز تحسین کار دیگه ای نمیتونم بکنم ،اما یه چیزی، من احساس میکنمبا تموم شوق و ذوقی که تو نوشته هاتون هست رد پای ی یه حس تلخ داره خود نمایی میکنه ؟! برعکس قبلتر ها که نوشته هاتون پر از شادی و خوشحالی بود (البته خدا کنه من دارم اشتباه میکنم )ولی وقتی نوشته هاتونو میخونم بهم یه همون حس تلخی که گفتم القا میشه البته بازم لذت خاص خودش رو داره شایدم دلیش اینه که
من دارم از خودم خجالت میکشم که هیچ ذوق و شوقی برای نوشتن ندارم اما
بازم میام خیلی زود بلاخره اون روزایی که باید میمود از راه میرسه روزی که به قول شما
باز من شوق نوشتن دارم .... باز من جرات خواندن دارم..... از بابت هر آنکه تورا می خواند..... باز من نرگسی به دامن دارم...
شاد باشید
سلام پروانه جان!
ممنون از این همه لطف و قلم فرسایی شما.
راستش آدما تا یه حس تلخ نداشته باشن نمی تونن بنویسن! همه روزای خوب و خوش دارن روزای تلخ هم دارن .اما من چون به تازگی پدربزرگم رو از دس دادم این حس تلخ تو نوشته هام بیشتر نمود پیدا می کنه.
اکثر موقه ها من شادم.اما بازم می گم این حس تلخ همیشه باید باشه تا من بتونم بنویسم!
ای کاش شوق نوشتن شما هم یه روز برگرده تا من همیشه از عاشقانه های شما لذت ببرم.
موفق و سبز باشید.
سلام.من فقط باید از دست تو حرس بخورم![](http://www.blogsky.com/images/smileys/008.gif)
بابا رو وزن کار کن.وزن یه حس خوبی تولید می کنه که شعرت بیشتر به دل می شینه.
خدا را شکر مشکل صفحه ات حل شد.من هم ۹ روزی اینترنت نداشتم.
با اجازه بانو
حرص با سین نیست!با صاده!!
چه کنیم دیگه!
سلام.با شعری تازه از خودم به روزم و منتظر نظر شما
با احترام:
رضا یوسف زاده تهرانی
سسسلااااااااااامممم
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/042.gif)
ین سلام را لطفا کش دار بخون
مهشید جان
خیلی خوبه که اینقدر ساده و بی تکلف حرفتو میزنی
دلنشین و مرموز بود.
مواظب خودت باش عروس خانوم
سیلاااااااااااااام! اینم یه جواب کش دار! ممنون عزیزم! بوسسسسسسسسسس!
نمی خواهی آپ کنی؟
فردا جیگملم!
چرا آپ نم یکنی من آپم ( این آخرین باره بهت می گم آپم ها و لی خوب مطلبم به دردت می خوره!!)
اومدم !!
خواب پوچ تو را رنگ می زند
اینجاش ازهمه قشنگ تر بود
سلام مشی خانوم خوبین خواستم بگم اپیدم دوست داشتین بیاین
ممنونم! می آم حتمن!
سلام![](http://www.blogsky.com/images/smileys/042.gif)
ببخشید براوزرم خراب بود نمی تونستم کامنت بذارم ولی مرتب سر می زدم
خوبی؟ چه می کنی با سرما؟
مثل همیشه قشنگ بود
مرسی عزیزم!سرده دیگه! از سرما استفاده می کنیم واسه کوه رفتن و اسکی!
کودک درون تو بدخواب و ویران
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/001.gif)
به جان عقلت ، ونگ می زند
وای تو معرکه ایی مهشادی جونم. چقدر عقب بودم
چقدر سرم کلاه رفته بود. توروخدا دیگه قالبتو عوض نکن.
باشه!! دیگه عوضش نمی کنم!!
سلام
وب قشنگ و مطالب جالبی داری
موفق و شاد باشی