زمان چه زود گذشته ها را به قاب عکس کهنه تبعید می کند.
ما چه سخت بزرگ می شویم و کودکی چه آسان در افقهای دور دست ، لا به لای دفترچه های مشق به خواب فراموشی می رود.
آن روزها رفتند ؛ روزهای سکوت و بی گناه کودکی... روزهای آب و آیینه . روزهایی که عطر پونه های سبز عصرهای بهاری اشتهای روحم را برمی انگیخت و من چشمان از مشق شب خمارم را به ساقه ء دستان مادربزرگ می سپردم تا سفره ء قسمت را با تربچه های براق ترد ، آذین بندد..
گل خنده های پدربزرگ را از پشت فضای شیشه ای باغچه می بلعیدم.
تنها دغدغه آن روزهایم نمره های 16 بود و ساختن درناهای کاغذی. دنیای من به اندازه حجم نیمکت بود و آموزگار بزرگترین تجسم ذهنم. به سرود باران می پیوستم و آهسته آهسته یاسهای بنفش را با سوزن به سرنوشتم وصله می کردم.
نوجوانی را مزه مزه کردم و به بزرگسالی رسیدم و دیشب کودکی ام را به خواب دیدم : من و کودکی ام پروانه به دست در آن سوی افقهای شفق انگیز به فرداها می شتافتیم.
من به عادت بزرگسالانم اما... به تازگی کودک شده ام.
من ... تمام کودکیم را می خواهم که از این مردمان بزرگسال خسته و خواب بیزارم.
اولللللللللللللللل

و تو درست دست گذاشتی روی نقطه ای بسیار بسیار حساس در روح من که هرآینه تماسی با آن نقطه برقرار می شود مرا دلتنگی ای بس عظیم و غم افزا فرا میگرد و هیچ راه چاره و درمانی ندارد مگر برگشت زمان از دست رفته که خواهانم آنرا زیاد
سلی مهشادی
خوفی دوستم؟
خیلی متن قشنگی بود دوستم... این دلتنگی چند سالی هست که با منه و خیلی اذیتم میکنه دوستم
از خودت مواظبت باش دوست جونم
سلی دوستم! منم خوبم! آخی! ما همه مون یه کودک درون داریم.
بعضی وقتا به اون برمی گردیم و دلمون می خواد بچه بشیم : بی خبر و بی عار! منم دیشب خواب دیدم بچه شدم: اومدم و آپ چردم!
خودمونیما ! من و تو همیشه با لهجه نی نی ها باهم حرف می زنیم!
نه عسیسم ! نه! گریه نکن! بخواب درک بابا! بخواب!
سیلااااام سیلاااااااام. خوفی؟
من اما هیچ وقت دیگه دوست ندارم برگردم به کودکی... خاطرات خوبی ندارم ازون موقع... نمره ۱۶ که دغدغه نداره خوشمل خانوم! یادمه کلی برگه امتحانی و نمره های ممنوعه و ناجور داشتم که زیر تختم قایمش میکردم و یه روز مامانم کشفشون کرد!!!!
سلی ایده جونم اینا! حالا چرا فحش می دی به من؟ (گریه)!!! خوب برنگرد! من آخه خوابشو دیدم دیشب! (بغض)
آی بلا نمره هاتو قایم می چردی؟
اااااااااااااااااااااااااااه


مهشادی چقدر اون بالا دوستم دوستم گفتم دوستم!
اکشال نداره دوستممممممممممممم! خوب چردی! خوب دوستتم دیجه!
تو این همه موضوع ناب و دست نخورده رو از کجا می آری؟؟
عالی بود!
مرسی عزیزم! خودش می آد من دنبالش نمی گردم!
اِ ببخشین میخواستم این کامنتو اینجا بذارم! اشتباهی اون پایین گذاشتم


ای کودکی کجایی که یادت به خیر!
من دوست ندارم همون دوران رو دوباره از اول شروع کنم ...ولی از طرفی هم دلم برای اون سادگی ها و زودباوری ها و دل پاکی های معصومانه تنگ شده...
بووووووووش!
خیلی قشنگ بود دوست داشتم منم گاهی اوقات خیلی دوست دارم برگردم به اون دوره ها. دلم براشون خیلی تنگ میشه بخصوص دوران دبیرستان.
منم تنگ می شه! دبیرستان نه! من واسه دبستانم دلم تنگ می شه!
مرسی که اومدی دوستم!
سلام عزیزم.. کاشکی منم کودک بودم
ای جانممممممممممممممم!!! همه واسه مادراشون حتی تا ۴۰ سالگی همون بچه های دیروزن عزیزم! غصه نخور!
تا وقتی کوچیکیم دوست داریم بزرگ شیم ولی بعدش می فهمیم که ای کاش بچه می موندیم
مرسی دوستم! قربونت برم! آره درسته!
خیلی قشنگ بود






مرسی عسیسم!
خیلی وفت بود نیومده بودم.
این پسستون هم زیبا بود . به نکته ای اشاره کردین که خیلی ها هنوز از ش بیرون نیومدن و خیلی ها خیلی وقته که فراموشش کردن
ممنونم! بله درسته! ما بعضی وقتا کارهایی می کنیم که بعضیا بگن : مگه بچه شدی؟؟ البته اینجا منظور بعد منفیه! یعنی مگه عقل نداری.
اما با بعد مثبت قضیه من خیلی دوس دارم برگردم به اون روزا!
سلام.ممنون سر زدی.خوشحالم شما یکی متوجه تاریخ ها شدید
الهام را من نزدیک ۹ ساله که ندیدم و او هم خبر نداره.اگر هم بدونه شاید براش اهمیت نداشته باشه
سلام.
جدی؟؟ چی بگم والا؟؟خواهش می کنم! شاید اون موقعها داشته! اما الان...
ما نه تنها از کودکان خوشمان نمی آید بلکه نفرت عظیمی هم نسبت به آنها حس میکنیم. ما نسبت به کودکان و الکی خوشیشان حسادت می کنم. و این نفرت از کودکان خوودش رو به شکل احساس عاطفی شدید هیستوریک دوست داشتن کودک نشان میدهد.
ما عاشق کودکان هستیم چون نمی خواهیم بپذیریم که از آنها بدمان می آید تا یادمان نیفتد که بزرگ شدیم.
ما کودکی خودمان را فقط و فقط به علت بلاهت جاری در آن زمان و خودشیفتگی لذت بخشش دوست داریم...
ما وقتی بچه هستیم میخواهیم بزرگ شویم و وقتی بزرگیم می خواهیم بچه باشیم.
خلاصه اینکه با تمام این توهمات ما فقط قصد داریم از خودمان فرار کنیم و بس!!!
بعضیها واقعن الکی و خیلی بی ربط خودشان را خسته می نمایند و همه چیز را جدی می گیرند!
سلام
خیلی جالب بود یه لحظه رفتم تو کودکی ویه لحظه کودک د رون رو برام بیدار کردی
سپاس
ممنونم! خدا رو شکر که تونستم کسی رو به فکر بندازم!
خیلی جالب بود.

منم می خواستم از کودکی بنویسم اما قسمت نبود....
راستی قالب جدید مبارک
ممنونم! خوب مطلبای دیگه هم هستن!
موفق باشید!
واقعا عالی بود از خوش فکری شما خوشم می یاد
مثل خیلی های دیگه کپی نمی کنین
ممنون! نه من اهل کپی نیستم!
یاد بچگی های خودمون افتادم مهشادی!!!!!!!!!!
الهی بجردم نخمه خانومی! من که بچگیهای تو زیاد یادمه! مامانت وقتی حمومت می کردبا مرغابی پلاستیکی ها بازی می کردی!
ای روح بی قرار ، چه کرد با تو روزگار
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند
ممنونم مری جان!
واقعن ! روح بی قرار ما هیچوقت توی هیچ قالب و قاب عکسی جا نمی گیره!
سلام
خیلی قشنگ بود
دعا کن مشکلم حل بشه دارم از جوش دیوونه میشم
سلام عزیزم! ماتیل خانومی!
حل می شه خانومی! منم مثل تو وقتی عصبی هستم جوش می زنم!
راستی برات ۲۰ صلوات رو فرستادم.
سلام...واقعا چه دوران قشنگی بود...رفتارها و کردارها از روی کینه و حسادت نبود...هرچی بود عادتهای زیبای بچه گانه بود...یادش بخیر...بردی ما رو به سالیان سال عقبتر از حالا....مرسی
خواهش می کنم. همیشه آدم حسرت معصومیت دوران از دست رفته رو می خوره. ممنونم!
سلام دوست عزیز.
وبلاگت خیلی جالبه.
من آپم بایه اهنگ جدید از ساخته های خودم.
خوشحال میشم بهم سر بزنی وبا ارائه ی نظر همراهیم کنی[گل]
ممنونم!
عالی بود مشی خانوووووووووووووووووووووووووووووووووووم.
منم عاشق کودکی ها و شیطنت هاشم.
راستی سلااااااااااام.خوبی خانوم؟
سلی بانو سحر! من خوبم بانو جان! تو چطوری؟؟ قابلی نداشت!
مرسی که سر زدی عزیزم!
زیبا بود. باز هم مثل همیشه قشنگ!
ممنونم.مرسی!
بعضیها واقعن الکی و خیلی بی ربط خودشان را خسته می نمایند و همه چیز را جدی می گیرند!
الهی جز جیگر بگیرن این بعضیها...
سلاااااااااااااااام مشی جونم گل گلابم دوست مهربون و وفادارم


مشی جونم ببخش الان وقت کردم بایم پیشت.
مشی میگم نکنه یه وقت قهر کنی بگی نسین نمیاد پیشتاااااا
مشی برام دعا کن
مشی دوست داریم
مشی دوست داریم
سهلام نسین جونم!
چه عجب یاد ما کردی!! الهی!
من برای هر دو تون دعا می کنم عزیزم! نگران نباش! خدا بزرگ تر از آن است که وصف شود! نه عزیزم همیشه می آم پیشت! مرسی که اومدی!
این شعر پایینم خیلی قشنگه.کلا نوشته هات عالین مشی.خودت مینویسی که؟
این چهره من بیده موقعی که فهمیدم خودت مینویسی
دوست دارم باز
مرسی عزیزم.آره مال خود خودمه! ممنون خانومی ! منم دوست دارم.
چهره ت خیلی باحال بود.
سلام گلم
بلاخره شما هم تونستی اشک این پروانه لوس کوچولو رو در بیاری نمیدونم چرا هر وقت نوشته هایی رو که از کودکی گفته میخونم بی اختیار اشکم در میاد شاید به خاطر این باشه که اون حس لطیف کودکی رو تو وجودم زنده میکنه به هرحال امیدوارم شما دوست عزیز دلتون همیشه مثل روزهای کودکی صاف و بی ریا بمونه ممنون از این نوشته زیبا و با احساس ،ممنون از دعوتت و ممنون به خاطر این که بازم منو به خاطرات کودکی بدی
سلام پروانه جان! مرسی که اومدی.
آره همیشه یه غم تو مرور گذشته ها هست که آدمو به گریه می ندازه. ایشالا همیشه شاد باشی.حیفه پروانه ها گریه کنن!
ممنون از نظرهای گرم و با احساست!
شاید من جزء معدود بچه هایی بودم که از بچگی هیچ علاقه ای به بزرگ شدن نداشتم و می خواستم توی همون سن بمونم الان میبینم واقعا فکرم درست بوده
بله. شاید.
عزیز دلم... یه دنیاااااااااا ممنونم از ژیشنهاد و حضورت. چشم... فکر میکنم ببینم چی میشه. به هر حال خیلی خیلی ممنونم از اینهمه لطف و محبتت گلم. دوستت دارم یه عالمه ه ه ه ه ه ه .
فداااااااااااااااااات. بووووووووووووووووووووس
مری جان از تو هم ممنونم به خاطر حضور گرمت! به هر حال فکر می کنم اونطوری برات بهتر باشه!
پاینده بشی!
امیدوارم تو این شب به ارزوهات برسی
به به رونالی خانوم!
ممنون عزیزم! ممنون!
یاد بچگیم افتادم که چه سخت گذشت!
من کودکی سختی داشتم!
چی بگم؟؟
سلام خوبی ؟؟؟

چه متن زیبایی مشی جون
تبریک میگم عزیزم
میای پیشم ...؟ من تازه اومدم بلاگ اسکای ...
منتظرت هستم
ممنون عزیزم!
آره حتمن ی یام! خوش اومدی عزیزم!
akheeeeeeeeeey jigaretoooooo :X
fadat beshe dokhmal barfiiiii
:D
. . . .
are ... koodaki .. bikhialesh baba
dige bar nemigarde
yeroozi ghebteye in roozamoono mikhorim
bia az alanemoon estefade konim :X
bazam biaaaaaaaaaaaaaaaaaa
montazeretam haaaaaaaa
UPAM AKHE
Roozat barfi
سهلام دخمل برفی!
مرسی که اومدی! آره راس می گی آدم همیشه حسرت نداشته هاو گذشته ها رو می خوره! امروز را دریاب!
اما خوب من دلمم برا اون روزا تنگ شده!
می آم ! حتمن جیگمل خانوم!
لینکت کردم


مرسی از لینک
به روز شدی خبر بده
مرسی عزیزم!
حتمن!
ساده و لطیف و سحر انگیز مثل خود کودکی... آخ که این فصل کودکی با من چها کرد
ممنون که اومدین! فصل کودکی همیشه نخونده بسته می شه!
واقعا کودکی عجب دنیایی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دوست دارم هنوز یک کودک باشم و بایک اسباب بازی ساده ساعتها مشغول شم؟؟؟؟
چرا کامنت پست بالا را بستی؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام آزاد جان! آره واقعن ! از ین دنیای پر تزویر و ریا به دور بودیم!
حوصله ندارم! یه چن وقت نمی تونم بنویسم عزیزم!
دیدی دیدی دیدی اومدم
بابا ما اون قدر ها هم بی معرفت نیستیم .....
بازم به من سر بزن منتظرم ...............
سلام مشی خانوم
خوبی؟
هر چی گشتم لینک نظرخواهی پست بالایی را پیدا نکردم واسه همینم اومدم اینجا!
یه تیر دو نشون کرده باشم...
کودکی ...
آخه نازنین چرا اینقدر اعصابت خورد شده؟
این روزها همه پست هات خط خطی شده اند!
در عین اینکه خیلی خیلی قشنگ مینویسی ولی معلومه که شاکی هستی
دوستای دبیرستانیت چرا از دست رفته اند؟
میدونی یه حال و هوای شور جوونی خاصی داری!
همیشه شادمان باشی مشی خانوم!
مرسی مینا جونم!
آخه اون پستم رو وقتی خیلی عصبی بودم نوشتم. این روزا حال و هوام خوش نیس!