آسمان رنگین است

باز من شوق نوشتن دارم .... باز من جرات خواندن دارم..... از بابت هر آنکه تورا می خواند..... باز من نرگسی به دامن دارم...

آسمان رنگین است

باز من شوق نوشتن دارم .... باز من جرات خواندن دارم..... از بابت هر آنکه تورا می خواند..... باز من نرگسی به دامن دارم...

هنوز...

هنوزم دوسم داری؟هنوزم راحت منو می بخشی؟هنوزم وختی بهت خیانت می کنم،راحت ازم می گذری؟ 

من اون نوع دوس داشتنتو نمی خوام که شامل حال همه جک و جونورات می شه!من اون دوس داشتنیو می خوام که خاصه!مخصوص من و توئه! 

این روزا حال درستی ندارم وختی می بینم هرچی می شه رو می ندازن گردن تو!چرا تو دهنشون نمی زنی؟چرا خودی نشون نمی دی؟مگه نمی گی من قادر مطلقم؟ 

می دونی چرا همه چیو می ندازن گردن تو؟چون تو یه وجودی،جسم نیستی! چون تو خدایی...خدا....چون هیچ وخ دم برنیاوٌردی! هیچ وخ تو دهن ظالما و زور گوها نزدی!اگرم زدی خیلی دیرشده بود!آدم تا وختی داغه دوس داره زمین خوردن آدم بدا رو ببینه!2-3 سال دیگه چه فاییده ای داره آخه تصدقت بشم؟  

می دونی بیشتر چی منو حیرون می کنه؟این که تو این همه صبر داری،این همه طاقت داری...معلومه دیگه!یه برشی ازین صبرو به ایوب دادی!که همه وختی خواسن واسه صبر کردن مثال بزنن ،پای ایوبو بکشن وسط نه تورو! 

ای کاش اونقدر بهت نزدیک بودم و تو اونقدر دوسم داشتی که 3 سوته هرچی می خواسمو می ذاشتی جولوم! ای کاش... 

اصن ولش کن!من می خواسم با تو دردو دل کنم که کردم!