آسمان رنگین است

باز من شوق نوشتن دارم .... باز من جرات خواندن دارم..... از بابت هر آنکه تورا می خواند..... باز من نرگسی به دامن دارم...

آسمان رنگین است

باز من شوق نوشتن دارم .... باز من جرات خواندن دارم..... از بابت هر آنکه تورا می خواند..... باز من نرگسی به دامن دارم...

سیب چینی...

نوشته ام باز اینجاست...

در پس پرده ای بنفش...

در پس دستان عاشق چوپان و نی لبک و سیم چینش...

پشت کوههای فاو و جنگ و آتش...

"سیب" ندای قلب من است...

سیب را چیده ام از پس باغ "نگاه دزدکی حنا"

پینوشت: با تشکر از خانم ارتجاعی به خاطر زحمات و محبتهایی که به من و نوشته هایم داشت و دارد و با قبول زحمت نوشته ام را در کتاب دوم به چاپ رسانید...

نسرین جان!تو یه کوه صبور و پر غروری !! یکسالگی کتابت مبارک...

صبر در لحظه...

این روزها می توانی به آسمان بپیوندی و از سایه ابرها آویزان شوی...

هوا نه آنقدر گرم است که گر بگیری و نه آنقدر سر د است که به بادی بلرزی...

بهار است و رخوت همیشگی صبح...

بهار است و یاسهای بنفش بازیگوشی که روی شانه های دیوار می لغزند و سر می خورند...

لحظه ای بارانی ست و لحظه ای دیگر آفتاب روی صورتت بازی می کند...

و می دانی بهار است و بهار...