سایه ام را دوست می دارم.به آفتاب سپرده ام همیشه بتابد تا تصویر خلاق تن را روی دیوار ذهن قاب بگیرم.
به مهتاب سپرده ام در وقت مرگ خورشید ،سراپا نور باشد و با سایه ام در آمیزد.
به ستاره سپرده ام که در شبانگاهان خاکستری خورشیدی کند تا سایه ام همه رقص باشد.
سایه ام با من می خندد، می گرید و بر تخت چوبیم آرام می گیرد. سایه من می نویسد ؛ با قلمی درشت در دست.
گاهی که دلم می گیرد و از خود فرسنگها دورم و با خود نیستم ، نزدیک می شود و ثانیه های بودنم را
می شمارد.
سایه ام را دوست می دارم چون همیشه با من است: خنده و گریه اش را نمی بینم چون روح من
است.
وقتی می گریم ، خم می شود و گاهی که می خندم ، می لرزد. اما نمی دانم چرا از من می گریزد؟
هرگاه که به سویش می شتابم ،
دور می شود و هر گاه از او می گریزم ، آرام آرام از پیم می آید.
سایه من شبح سرگردان دل من است. هماره می ماند اما هرگز به من نمی پیوندد و در دور دستها با آواز شمع می رقصد.
و تو به سایه ام می مانی ؛ یکدست و صبور. همیشه هستی و هرگزدر من یکی نمی شوی...
"
سلام مهشادی
خوبی؟
خیـــــــــــــــــــــــــلی قشنگ و دلنشین بود نوشته ات.... خیلی دوستش داشتم:)
سلی دوستم!!! شطولی؟؟ منم خوبم تقریبن. ممنون عسیسم! قربونت! لطف داری!
بسیار زیبا بود. ایده قشنگی بود. تشبیه های خوبی برایش به کار برده بودی.
شاد باشی گلم.
ممنون نازلی جونم! تو هم سبک مخصوص خودت رو داری! مرسی!
سلام.... خوبی؟
نوشته خودت بود دیگه؟ عجب نوشته ای. عجب دیدگاهی... خیلی خوشم اومد. نگاهت به دنیا خیلی یونیکه! یعنی یکتاست.
سلام ایده جونم اینا! خوبم عزیز! مرسی! مال خود خودم بود. مرسی یونیکو خانوم.ممنون از لطفت!
فوق العاده بود. من چقدر به نوشته هات نزدیکم.
ممنون عزیزم. خوشحال شدم.
اخییییییییییییی این قسمت آخرش خیلی ناز بود : و تو به سایه ام می مانی ... .دوست داشتم
مرسی طنین جون! ممنون دوستم.
خیلی لطیف بود.............خوشم اومد
لطف داری آزاده جان!
روزی سایه هم به تو می رسد و آن روز به قیمت مرگ خورشید تمام خواهد شد.!
نه! سایه حتی تو تاریکی هم بامنه! می دونم!
چقده قشنگ نوشتی! تولد خوش بگذره عزیزم
مرسی کارمند کوکولو! ممنون!
خیلی خوشدل بود! منظورم خوشگله
هیچ وقت به سایه م دقت نمی کردم.حالا که تو درباره ش نوشتی چشمامو باز کردم و دیدم چقدر درست می گی هاااااا!
چه خوب دوستم! ممنونم! راستی چرا آدرس وبتونو نذاشتین؟؟؟
سلام...بسیار زیبا بود.....خیلی خوشم اومد..تبریک میگم بهتون....خیلی وقته که به سایه خودم با دقت نگاه نمی کنم....
ممنون! شما لطف دارین. خوشحالم که تونستم با نوشته هام کسی رو به فکر وا دارم.
باز هم به خاطر تعریفتون ممنون!
نظیر نداره این نوشتت نگفته بودی اینقده هنر داری ؟
خیس عرق شدم نخمه جونم! مرسی عزیزم!
ممنون عزیز دلممممممممم
منم میلینکمتتتتتتتتتتتت
بووووووووووس بووووووووووس
روزات برفی
خواهش می کنم خانومی! دستت درد نکنه!
حافظ توخود حجاب خویشتنی ازمیان برخیز.تعبیری که ازسایه داشتید واقعا عالی بود
ممنون از لطفتون. مرسی. یه دفعه ایده ش به نظرم اومد.
عالی عالی عالی
خیلی ممنونم!
عزیزم ممنون که بهم سر زدی تازه امتحاناتم تمام شده میدونی که آدم وقتی امتحان داره وضع زندگیش چه جوری میشه دارم به اوضاعم میرسم همسری هم میخواد بیاد کلی کار دارم سر فرصت مزاحمت میشم مواظب خودت باش
خواهش می کنم. چشمت روشن ! به سلامتی. یه تابستون طولانی و گرم در انتظارته!
خیلی قشنگ بود دوبار خوندمش. ممنون که سر زدی.
اما لینکم که نکردی؟
جدی؟؟؟ ۲ بار خوندی؟؟ممنونم خانوم گل! لینکت می کنم.همین الان!
خیلی فلسفی و ظریف به سایه اشاره کردی اشاره ت ناب و بی همتا بود
ممنونم از نگاهتون به شعرم.
فردریک نیچه :
( هر وقت تصمیم گرفتید درهای تردید را ببندید . )
مرسی .
زیبا بود و به یادماندنی. از سایه شروع کردین و به عشق رسیدین. واقعن عالی بود شاد باشید.
ممنونم. لطف کردین!
وای چقدر قشنگ بود مشی جونم.
ممنونم عزیزم! از اینکه اومدی ممنون!
اروم و آبی می نویسی.از نوع دیگری. موفق باشی!
خیلی ممنونم.
دالیییییییی من اومدما نه که فکر کنی به یادت نیستما نه به گرگان مجیک
به به! ستاره سهیل خانوم!!!
مرسی از اینکه اومدی سمانه جون! خوشحالم کردی!!!
سیلام
خیلی قشنگ بود آفرین
داری کم کم شاد می نویسی جانمییییییییییییی
ممنون ماتیل جان! شاد و غمگین می نویسم دیگه!
من گرفتار سنگینی سکوتی هستم که گویا قبل از هر فریادی لازم است ...
سکوت گویا تر از هر فریاد است!
سلام.قسمت دوازدهم خاطرات کدر آپ شد.منتظر نظرتم دوست عزیز
[گل] [گل][گل][گل][گل] دعوتنامه عمولی [گل][گل][گل][گل][گل]
داستان"مثل هرروز"درمنزل شخصی عمولی منتظر نظرات ارزشمند شماست.
. [گل][گل]
این مطلبت از همه قشنگتر بود!!
ممنون لطف دارین.
از خوندنش محظوظ شدم واقعا بی نظیر بود
مرسی ممنونم!