آسمان رنگین است

باز من شوق نوشتن دارم .... باز من جرات خواندن دارم..... از بابت هر آنکه تورا می خواند..... باز من نرگسی به دامن دارم...

آسمان رنگین است

باز من شوق نوشتن دارم .... باز من جرات خواندن دارم..... از بابت هر آنکه تورا می خواند..... باز من نرگسی به دامن دارم...

سرکاری...

امروز صبح تو آشپزخونه چه خبر بود! املت درست کردیم و خوردیم، خوش گذشت توپ! این آبدارچی پررومون که نبود ، آشکوب خونه کویت شد. آخه این آبدارچی ما مدیره، مستخدم نیست! به مدیرا هم دستور می ده! 2 دفعه چون دیر رفتم سر ناهار مردکه پررو بهم ناهار نداده! و هیچ کس هم چیزی بهش نگفته! بچه ها می گن : 30 ساله اینجاست، نمی شه بهش چیزی گفت، قدیمیه! من واقعا" نمی فهمم قدیمی شدن تو یه اداره یعنی چی؟ یعنی چون قدیمیه باید هر کاری دوست داره بکنه و با هر کس هر جوری دلش خواست رفتار کنه؟ اینقده بهش رو دادن که اگه بتونه سر ناهار و چایی اشک همه رو در می آره!یه لیست سیاه داره که هر کی رفت تو اون لیست ، یا براش چایی نمی آره یا سر ناهار باهاش لج می کنه! هی می گن قدیمیه! قدیمیه! سرت به باد می ره! تو جلسه عمومی هیچ کس جرات نکرد ازش شکایت کنه و بگه این بابا انگار مروت نداره! وقتی مدیر از همه پرسید که کسی از کسی ناراحتی داره ، بگه. همه مث .... لبخند زدن و گفتن:نه! ما همه باهم دوستیم. آقای .... گله، ماهه! واقعا" که! آخه مگه می شه یه آبدارچی اینقده تو یه اداره به این بزرگی قدرت داشته باشه؟ و هیچ کی جرات نداشته باشه بهش چیزی بگه؟....

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:15 ق.ظ http://love.blogsky.com

زیبا شروع کردید.
پایدار باشی تا همیشه....

ممنونم!!!

ابی یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:23 ق.ظ http://www.ab.blogsky.com

اداره ها همینن دیگه!

درد و دل کردم!! می خوام از دردو دلام بگم خوب!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:56 ق.ظ

آها...........................اگه این آقا بدونه که راجع بهش کجاها صحبت شده کلی خوشحال میشه!!! تو هم به دل نگیر.این آقا اینجوریه دیگه.کاریش نمیشه کرد.باهاش آشتی کن.خواستی هم نکن .اصلا به من چه.....................به هر حال تو هر محیطی یه سرس مشکلات هست که ما مجبوریم باهاش بسازیم.ما که به قصد جنگ نیومدیم............................

چی بگم ! همیشه می گن هیچ مشکلی نیست که آسان نشود! اما این معضل اداره ما لاینحله!!

بهاره یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:52 ب.ظ http://rouzmaregiha.blogsky.com

سلام مشی جونم اینا
خوفی؟
منکه میگم بیا ترورش کنیم البته دو نفر و باید ترور کرد یکی این وزیر خل و چل مارو یکی هم آبدارچی شما باور کن از نظر سلسله مراتب اداری با هم هیچ تفاوتی هم ندارن وزیر ما هم قبلا آبدارچی ای چیزی بوده و حالا ییهو شده وزیر!!!!
نوش جونت املت:)
میگم که این فونتت من و کشته ... خیلی خوشمله:)
امروز بهتر تری دوست جونم؟:)
مواظب خودت باش.
:-*

قربونت برم دوس جونم! الهی! این فونتا رو اول تو ورد می نویسم و بعد کپی پیستشون می کنم! بهترم دوستم! تو چی عصبانیتت خوابید؟ این آبدارچیمون که نباشه یعنی خدا !یعنی صفا! یعنی بهشت! یعنی سمبل سرنوشت! بوس!

نغمه یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:28 ب.ظ http://www.naghmeh.blogsky.com

خوب دیگه تو اداره املت می خورین و حالی به حولی خلاصه! والا جای خوبیه به خدا! شرکت ما که عین سربازخونه ست! ۵شنبه ها هم تا ۵ سر کاریم! واقعا؛ سر کاریم!

نه بابا اینجوریام نیست به خدا! رییس که بیاد هر کدوم یه طرف در می ریم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد