آسمان رنگین است

باز من شوق نوشتن دارم .... باز من جرات خواندن دارم..... از بابت هر آنکه تورا می خواند..... باز من نرگسی به دامن دارم...

آسمان رنگین است

باز من شوق نوشتن دارم .... باز من جرات خواندن دارم..... از بابت هر آنکه تورا می خواند..... باز من نرگسی به دامن دارم...

بوی هستی

Perfume

 داستان یه پسر بچه بی کس و کاره که از جبر طبیعت تو پاریس قرن 18 هم ، تو بازار متعفن ماهی فروشها به دنیا می آد. مادرش اونو به میون آشغالا می ندازه و بی توجه به زجه های نوزاد به کارش که خرید و فروش ماهی بوده ادامه می ده!‍ ژان بزرگ میشه ! اون یه نابغه بوده .نابغه عطر. می تونسته با بو کردن عطرها عینشو بسازه. اون برای ثابت کردن خودش پیش یک عطرساز معروف می ره که ازش یاد بگیره بوی اجسام مختلف رو تشخیص بده و عطرساز بزرگی بشه! اما اون عطرساز هم از دونستن برخی رازها ناتوان بود. .ژان نا آگاهانه اولین قتل زندگیشو مرتکب می شه. مقتول یه دختر مو سرخه که آلو می فروشه و ژان از بوی تن اون سرمست می شه و بعد از قتلش سعی می کنه بوی بدنشو به خاطر بسپاره! ژان یه روز می فهمه که هر چیزی یه بویی داره : حتی سنگها، درختها، رودخونه ، قورباغه ها ، سیب، شیشه،مس و..... .اما خودش هیچ بویی نداره.یه روز تو تخت سنگی تو دل کوهستان خودش رو زندونی می کنه ، به بدنش گل می ماله و بعد با آب بارون بدنش رو می شوره تا بوی بدنش رو حس کنه. اما بعد از شسته شدن می فهمه که هیچ بویی نداره .و فکر می کنه که اصلا وجود نداره! اون فکر می کنه که بودن آدما با داشتن عطر بدنشون ثابت می شه. و فکر می کنه که اصلا زمینی نیست.تموم دخترهای شهرگیس(مهد عطرسازی اون زمان) که زیبایی خاصی داشتن رو می کشه تا از بدنشون عطر بسازه . کسی حتی به خاطرش هم نمی رسید که این پسر نابغه عطرساز ، قاتل دخترهای زیبای شهر باشه. ژان به دنبال بوی هستی بوده که از 12 عنصر اصلی طبیعت درست شده بود. بویی که با اون بتونه خودش رو به همه ثابت کنه. بوی هستی مخلوط عطرهایی می شه که از بدن 12 زن گرفته . بوی هستی تو دستای ژان عطری می شه که به خاطرش همه به اون تعظیم می کنن و عاشقش می شن.اون می تونست با این بو ادعای مسیح بکنه! یک راز بزرگ که ژان اون رو کشف کرد. و بعد از روی زمین محو شد. اما یه نکته هست که راوی داستان می گه: ژران نه می تونست کسی رو دوست داشته باشه و نه کسی اون رو دوست بداره. به همین دلیل هم فکر می کرد وجود نداره. این فیلم آدمو به فکر می ندازه. هرکسی یه بویی داره . شاید منظور این فیلم از بو، روح آدماست. بوی روح آدما گاهی همه رو مست می کنه و گاهی هم مشمئز. شده وقتی برای اولین بار کسی رو می بینی ، جذبت کنه و از عمق نگاهش فکر کنی واقعا" مثبته و آدم درستیه و یه جورایی مسخ و شیفته ش بشی؟ اما برعکس از بودن و نگاه به صورت کس دیگه ای که برای اولین بار می بینیش، چندشت بشه و تاثیر خوبی روت نداشته باشه؟.حتی اگه عالم و آدم هم برن بالا و بیان پایین و بگن این آدم ماهه، و برای اثبات حرفشون 100 تا سند بیارن، نتونی قبول کنی. شاید این تاثیر نتیجه بوی روح آدما روی همدیگه ست. نمی دونم شاید اینقدر اسیر روزمرگی های خودمون شدیم که اصلا" هیچ بویی رو حس نمی کنیم. به خاطر همین هم هست که بعضی اوقات از خیلی ها ضربه می خوریم. شاید اصلا" خیلی ها وجود نداشته باشن.یعنی نه بتونن دوست بدارن و نه بتونن دوست داشته بشن. شاید بوی هستی همون روحه! همون عشقه!.... نه؟ .... نمی دونم!

نظرات 2 + ارسال نظر
ابی شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:32 ب.ظ http://www.ab.blogsky.com

این فیلم یه فیلم فلسفیه! معلومه! اما یه کم اغراق شده! شاید بو مصداق کردار آدما هم باشه!

نغمه یکشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:44 ق.ظ http://www.naghmeh.blogsky.com

این فیلم و دیدم! عالی بود. اساطیری بود. نقد تو هم درسته!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد