خوب است که تو پری از نگفته ها...
اما من...
از گفته ها خالیم...
میان جامدادی خسته سالهای کودکی
ماژیک زرد هنوز خورشید را می شناسد...
و مداد قرمز خون را نقاشی می کند و میان آبی ماهی می نشاند...
ماژیک آبیم هنوز دریا می کشد...
و سبزم جنگل...
هنوز جوهر دارند...
انگار نه انگار که زمان جوهر ایام را می خشکاند...
افرین
:)))))
این عکس واقعیه؟
بعله!
نگفته های من جنس درد است مشی
درد!
می دونم...
سلام مهربون
ای همیشه خوب
هر طرف که می کنم نگاه
تا همه کرانه های دور
عطر و خنده و ترانه می کند شنا
در میان بازوان تو
منتظر حضورت می مانم
سلام مشی عزیز
واقعا آفرین کمه
خیلی خیلی زیبا بود
چند وقت بود چنین نوشته ای قشنگی رو نخونده بودم واقعا خوشحالم که بهت سر زدم
شاد و سبز باشی دوست عزیز
ممنونم...چوبکاری می کنید...
واسه چی خون؟؟
ولی قشنگ بود
مرسی دوسم!!!
سلام عزیز دلم
چه نوشته دوست داشتنی نوشتی حس خیلی خوبی داست. این عکس هم عالی بود.
من همیشه مداد رنگی سبزم تموم میشد چون زیاد استفاده میکردم و بعد با دادشم دعوام میشد چون مال اون نو بود. و بهم نمیداد.
کاش میشد یه لحظه برگردیم به عقب به اون کوچولویی هامون.
ای کاش... :))))
چقدر قشنگ بود....خیلی لطیف بود دوستم
مرسی دوس جون!
قدمت سر چشم مهشادی جون شما هم تشریف بیارین من غرق شادی میشیم عزیز دلم.
حتمن دوس جونم! شما سرورین!
سلام
نه اصلا چوبکاری نکردی همین الانم وقتی خوندمش خیلی بدلم نشست
شاد و سبز باشی اونورا هم بیا منتظرتیم
به روی چشم!
مشی ما خیلی قشنگ مینویسه
میگم جنس ماژیکات خوب بوده ها......
چقدر پست نخونده دارم
کی بوده اون که پیداش کردی؟؟
چن هفته پیش لا به لای کارتنهای باز نشده وسایلم!
حرفی برای گفتن ندارم
زبونم بند اومد!!!!
بنابراین فقط اعلام حضور میکنم!
خوب چرا؟؟
اون ماژیکی رو که باهاش گنجیشکو رنگ کردی و عوض قناری انداختی به شوهرت چرا قایم کردی پ؟؟؟؟؟
خوب دیگه !! آلت جرمو که علنی نمی کنن عمو!! :))))
آپ نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا! اینم آپ! اون بالا!!
آخیی.. یاد اون ماژیک ها به خیر!!!!!!چه لذتی داشت نقاشی باهاشون.
خیلی وقته دیگه اون تیپ ماژیک ها رو ندیدم... تو از قدیم داری؟؟؟
آره! من از قدیم دارمشون!تو یه جعبه کهنه پیداشون کردم...