آسمان رنگین است
باز من شوق نوشتن دارم .... باز من جرات خواندن دارم..... از بابت هر آنکه تورا می خواند..... باز من نرگسی به دامن دارم...آسمان رنگین است
باز من شوق نوشتن دارم .... باز من جرات خواندن دارم..... از بابت هر آنکه تورا می خواند..... باز من نرگسی به دامن دارم...درباره من
دوستان نازنین!
اولین و دومین رمان من در تمامی شهرکتابهای سطح تهران موجودن.شهرکتاب ابن سینا واقع در شهرک غرب،شهر کتاب گلدیس واقع در در فلکه دوم صادقیه،پاساژ گلدیس و کتابفروشی دانش واقع در سعادت آباد بالای میدان شهرداری رو به روی قنادی لاد.همچنین این دو رمان در کتاب فروشیهای معتبر سطح شهر به فروش می رسند.
برای خرید اینترنتی و ارسال به تهران و شهرستانها،می تونید از سایتهای "فروشگاه اینترنتی شهر کتاب" "آی کتاب" و "کتاب سیتی http://www.ketabcity.com
استفاده کنید.براتون بی معطلی با پیک و پست می فرستن!هزینه پست همون هزینه پشت جلده. سایتهای کتاب سیتی،شهرکتاب آنلاین و نوزابوک بیشتر برای دوستانیه که در شهرستان هستند و دسترسی به کتابفروشیهای معتبر ندارند.
در ضمن در یک سایت خارجی به نام شرکت کتاب که واقع در لوس آنجلس آمریکاست،این کتاب اینترنتی به فروش می رسه و برای دوستان خارج از کشور مفیده.
امیدوارم از خوندنشون لذت ببرید...
کتابخوان بمانید.
:)))
ادامه...
هزاران
دوستانی که به رنگ آبند و از جنس حیات.
افق می گشایند در برابر چشمت،
بی ریا و یکدست .
جلوتر که می روی انگار دانه های دلشان را می بینی و ترانه پرواز را می شنوی.
از میان دو انگشتت ، واحه سبزی پیداست.
واحه سبز هزاردستان!
"شاید یک رویا باشد"
ساعت دو بعدازظهر رو نشون میداد.دلش غنج میزد: از زیر تور سفید صورت امید رو دید زد!
- وکیلم؟؟
- بعله!
وسط جمعیت اتاق عقد یکی صدا زد: عروس دیوونه س! امید تو هم دیوونه ای که داری می گیریش!
دخترک چشماشو باز کرد؛ سقف سفید بود، سفید سفید.
دو تا پرستار داشتن دست و پاهاشو به تخت میبستن و باهم حرف می زدن:
- طفلکی! هیچ کس نمی آد دیدنش!
- هیچ کسو نداره! پسره ولش کرده و رفته.
- پدرو مادرش چی ؟
- یتیمه! الان پنج ساله که آوردنش "روزبه".هر روز ساعت دو بعدازظهر میزنه به سرش.
پایان
28/10/87
پی نوشت: این داستانک جز 10 نوشته اول جشنواره داستانک نویسی هزار دستان شد.
کجا بودی تو ؟ خیلی وقته ننوشتی
تبریک می گم از صمیم قلبم برات آرزوی خوشبختی و بهروزی دارم
سلام .
زیبا مینویسی به منم سر بزن
میشه تبادل لینک کرد؟
آخییییییی.... طفلکی:(
بوسسسسسسسسسس!
ما هم از شما متشکریم. خوش باشید و بهارتان بهار باشد.
وای چه سخت :(
راستی کارتت رو دیدم عزیزم خیلیییییییییی خوشکله ولی نظر خواهیش بسته بود نشد تبریک بگم
انشاالله که همیشه شاد و خوشبخت باشین :*
یعنی این داستانو خودت نوشتی؟؟خیلی ناااز بود!
راستی مبارکه خانوووووم...
تبریک میگم مشی خانومیییییییییی!
داستان تکان دهنده و تاثیر گذاری بود :)
هومممم
دلم یه جوری شد.... :-ا
سلام.دوباره بدون اطلاع آپ کردی
سال نو خوش بگذره
این آپ ازون آپا نبود آخه!!
............... ٭ §٭ §٭§٭.............................................................
.......... ٭ §٭ .............٭ §٭........................................................
.........٭ §٭ ................ ٭ §٭ ..................٭ §٭ §٭ §٭...................
....... ٭ §٭.......................٭ §٭.......... ٭ §٭ ............٭ §٭ ............
....... ٭ §٭..........................٭ §٭ .... ٭ §٭ .................٭ §٭...........
....... ٭ §٭ ..........................٭ §٭٭ §٭ .......................٭ §٭.........
........ ٭ §٭..............................٭ §٭ .............................٭ §٭ .......
......... ٭ §٭ ................................................................٭ §٭ ......
........... ٭ §٭ ........ سال نو مبارک..................................٭ §٭ ......
............. ٭ §٭ ..........................................................٭ §٭ .......
............... ٭ §٭ .......................................................٭ § ٭ .........
................. ٭ §٭ ...................................................٭ §٭ ............
................... ٭ §٭ ...............................................٭ §٭ ..............
..................... ٭ §٭ .........................................٭ §٭.................
........................٭ §٭ ....................................٭ §٭ ....................
......................... ٭ §٭ ..............................٭ §٭ .......................
.............................. ٭ §٭ ......................٭ §٭ ............................
.................................. ٭ §٭ .............. ٭ §٭ ................................
..................................... ٭ §٭ .........٭ §٭ ...................................
........................................ ٭ §٭..٭ §٭ ........................................
سلام خانومی
داستان قشنگه بودی انشالله رمان بنویسی و همچنین سال هشتاد و هشت خوبی داشته باشی !
خوش باش و ایام به کامتان
ممنونم! بر تو هم مبارک مسیح جانم! تو هم ایشالا شاد و خرم باشی تا همیشه!
سبز نوشتت رو دوس داشتم :*
:)))
سال نو مبارک باشه عزیزم انشاالله سالی باشه پر از شادی و عشق و سلامتی :*
ممنونم خانومی!!! بر تو هم مبارک! ایشالا به آرزوت برسی! و شاد و خوشبخت باشی!
عیدت مبارک عزیزم.ایشالا سال خوبی در پیش داشته باشی و خیلی خیلی خوشحال و خوشبخت باشی. بووووس بووووس
ممنونم! تو هم همینطور عزیزم!
عمولی و خانیفاته محترمه سال گاو خوبی را برای شما و خانیفاته گرامی آرزو مینماید.
«روابط عمومی خانیفاته بسیار کوچک عمولی»[گل]
ممنونم! ما که نتونستیم بیایم وبلاگ شما! ممنون که سر زدین!
خورشید از میعادگاه نخست، باز آغاز سفر می‌کند؛ سفری که سوغاتش برای زمینی‌های منتظر، فرصت دیگری است تا محبت را در گره بین دستهاشان بکارند و دل به استقبال نیکی، آیینه بند ان کنند. لبخند خورشید بی‌جواب نماند وقتی سرک می‌کشد به این خانه.
امیدواریم سال 1388 سالی نیک و همراه با بهروزی برایتان باشد.
سال نو مبارک.
مرسیییییییییییییییی ازین متن قشنگ!! بر تو هم مبارک عروس خانوم!
سلام....نوروز مبارک باشه و امیدوارم که همیشه شاد و سلامت باشین....[لبخند][گل]
:)))
سلام مشی خانوم
سال نو مبارک
امیدوارم سال خوب و خوشی رو داشته باشی و امیدوارم یه بار دیگه نوشتهای قشنگت رو توی وبلاگ بخونم
اخه چرا دیگه نمینویسی؟؟؟؟
اون وقتا که عاشق نبودم شب و روز کارم نوشتن بود حالا که دلم یه جا گیر کرده هیچ کلمه ای رو نمیتونم بنویسم شما میدونی چرا اینطوری شده؟؟
سلام پروانه!
همیشه اونجاهایی که آدما باید بنویسن هنگ می کنن!دلیلش اینه که اون موقه ها در انتظار یه عشق بودی و کلی از ش می نوشتی و عشقت به رویا پیوند خورده بود و آرمانی شده بود! اما الان دیگه به رویاش رسیدی و حرفی برا گفتن نداری!
همیشه بغضه که باعث نوشتن می شه!
ایشالا که زود زود حال و هوای نوشتن پیدا کنی! سال نو تو هم مبارک باشه!
ای بابا تو چرا ژاپ نمی کنی؟؟؟دلم تنگیده برات :((
چشم!! عزیزم!! چشم!!
من هم خیلی خوشحال شدم دیدمت... این داستانت هم خیلی رو من اثر گذاشت، خیلی «سنگین» بود. امیدوارم داستان های دیگه ات رو هم بتونم به زودی بخونم....
دلم می خواست اون روز بیشتر صحبت کنیم ولی متاسفانه باید میرفتم! انشاله تو مسابقه بعدی که اول شدی، از اول میایی و کلی هم حرف میزنیم با هم :) :) :)
ممنون عزیزم! ایشالا همیشه شاد و موفق باشی! منم خیلی از دیدنت خوشحال شدم! ایشالا با همفکری و نقد دوستانی مثل تو بتونم داستانهای بهتر و بهتری بنویسم!
می بوسمت!
من ساکت مانده ام حیران،بنگر به این همه شادابی....سال نو مبارک
ممنون عزیزم! شرمنده مدت زیادی تهران نبودم! سال نو تو هم مبارک!
ازآه آتشناک دیدن کنید
http://abzarekaremina.blogsky.com/
سلام.سال نو مبارک.خوبین شما! بعله!
سلام! سال نو شما هم مبارک!!
بعلللللللللللللللهههههههههه!! شرمنده خیلی وخته که نبودم! حتمن سر می زنم بهتون!
انصافا باید هم جزو همون ده تا میشد .ماکه خیلی کیفور شدیم و درعین حال هنگیدیم.
ممنون از نظرتون.شما همیشه لطف دارین!
سلام ملیکم سلام ملیکم بفرما!بعله
درشو که تخته کردین این یکیو!!!!؟؟؟
ده؟ پس آپ جدیدت کو؟
بیچاره...حق داره خوب!
سلام مهشید جون
سال نو مبارک و پیوندتان مبارکتر و خجسته عزیزم
نمی دونی چقدر از فضای وبلاگت خوشم میاد
اینجا خیلی بوی زندگی میده
سربلند باشی نازنین
ممنون عزیز دلم! تو هم بوی زندگی می دی برای من!
سلام خانومی...خوبی؟ کجایی؟!!!
امیدوارم سال بسییییییییییییییییار خوبی رو سرشار از شادی و سلامتی در پیش رو داشته باشی :)
ممنونم بلوطک!!!
کجایی تو؟
خیلی زیبا بود واقعا نوشته هاتو دوست دارم اینو ازته قلبم می گم
.
.
.
.
.
.
تازه خودتم دوست دارم
منم دخمل مهلبونی مث تورو خیلی دوس می دارممممممممممممممم!